بر سر بازار عشق آزاد نتوان آمدن


بر سر بازار عشق آزاد نتوان آمدن

بر سر بازار عشق آزاد نتوان آمدن


بر سر بازار عشق آزاد نتوان آمدن

بر سر بازار عشق آزاد نتوان آمدن


بر سر بازار عشق آزاد نتوان آمدن

بر سر بازار عشق آزاد نتوان آمدن


بنده باید بودن و در بیع جانان آمدن

بنده باید بودن و در بیع جانان آمدن
بنده باید بودن و در بیع جانان آمدن
بنده باید بودن و در بیع جانان آمدن
بنده باید بودن و در بیع جانان آمدن
بنده باید بودن و در بیع جانان آمدن
بنده باید بودن و در بیع جانان آمدن
از عتاب دوستان چون سایه نتوان در رمید
از عتاب دوستان چون سایه نتوان در رمید
از عتاب دوستان چون سایه نتوان در رمید
از عتاب دوستان چون سایه نتوان در رمید
از عتاب دوستان چون سایه نتوان در رمید
از عتاب دوستان چون سایه نتوان در رمید
از عتاب دوستان چون سایه نتوان در رمید
جان فشاندن باید و چون سایه بیجان آمدن
جان فشاندن باید و چون سایه بیجان آمدن
جان فشاندن باید و چون سایه بیجان آمدن
جان فشاندن باید و چون سایه بیجان آمدن
جان فشاندن باید و چون سایه بیجان آمدن
جان فشاندن باید و چون سایه بیجان آمدن
جان فشاندن باید و چون سایه بیجان آمدن
عشقبازان را برای سر بریدن سنت است
عشقبازان را برای سر بریدن سنت است
عشقبازان را برای سر بریدن سنت است
عشقبازان را برای سر بریدن سنت است
عشقبازان را برای سر بریدن سنت است
عشقبازان را برای سر بریدن سنت است
عشقبازان را برای سر بریدن سنت است
بر سر نطع ملامت پای کوبان آمدن
بر سر نطع ملامت پای کوبان آمدن
بر سر نطع ملامت پای کوبان آمدن
بر سر نطع ملامت پای کوبان آمدن
بر سر نطع ملامت پای کوبان آمدن
بر سر نطع ملامت پای کوبان آمدن
بر سر نطع ملامت پای کوبان آمدن
نیم شب پنهان به کوی دوست گم نامان شوند
نیم شب پنهان به کوی دوست گم نامان شوند
نیم شب پنهان به کوی دوست گم نامان شوند
نیم شب پنهان به کوی دوست گم نامان شوند
نیم شب پنهان به کوی دوست گم نامان شوند
نیم شب پنهان به کوی دوست گم نامان شوند
نیم شب پنهان به کوی دوست گم نامان شوند
شهره نامان را مسلم نیست پنهان آمدن
شهره نامان را مسلم نیست پنهان آمدن
شهره نامان را مسلم نیست پنهان آمدن
شهره نامان را مسلم نیست پنهان آمدن
شهره نامان را مسلم نیست پنهان آمدن
شهره نامان را مسلم نیست پنهان آمدن
شهره نامان را مسلم نیست پنهان آمدن
بر سر گنج آن شود کو پی به تاریکی برد
بر سر گنج آن شود کو پی به تاریکی برد
بر سر گنج آن شود کو پی به تاریکی برد
بر سر گنج آن شود کو پی به تاریکی برد
بر سر گنج آن شود کو پی به تاریکی برد
بر سر گنج آن شود کو پی به تاریکی برد
بر سر گنج آن شود کو پی به تاریکی برد
مشعله برکرده سوی گنج نتوان آمدن
مشعله برکرده سوی گنج نتوان آمدن
مشعله برکرده سوی گنج نتوان آمدن
مشعله برکرده سوی گنج نتوان آمدن
مشعله برکرده سوی گنج نتوان آمدن
مشعله برکرده سوی گنج نتوان آمدن
مشعله برکرده سوی گنج نتوان آمدن
جان در این ره نعل کفش آمد بیندازش ز پای
جان در این ره نعل کفش آمد بیندازش ز پای
جان در این ره نعل کفش آمد بیندازش ز پای
جان در این ره نعل کفش آمد بیندازش ز پای
جان در این ره نعل کفش آمد بیندازش ز پای
جان در این ره نعل کفش آمد بیندازش ز پای
جان در این ره نعل کفش آمد بیندازش ز پای
کی توان با نعل پیش تخت سلطان آمدن
کی توان با نعل پیش تخت سلطان آمدن
کی توان با نعل پیش تخت سلطان آمدن
کی توان با نعل پیش تخت سلطان آمدن
کی توان با نعل پیش تخت سلطان آمدن
کی توان با نعل پیش تخت سلطان آمدن
کی توان با نعل پیش تخت سلطان آمدن
گرچه تنگ است ای پسر با پر نگنجد هیچ مرغ
گرچه تنگ است ای پسر با پر نگنجد هیچ مرغ
گرچه تنگ است ای پسر با پر نگنجد هیچ مرغ
گرچه تنگ است ای پسر با پر نگنجد هیچ مرغ
گرچه تنگ است ای پسر با پر نگنجد هیچ مرغ
گرچه تنگ است ای پسر با پر نگنجد هیچ مرغ
گرچه تنگ است ای پسر با پر نگنجد هیچ مرغ
بال و پر بگذار تا بتوانی آسان آمدن
بال و پر بگذار تا بتوانی آسان آمدن
بال و پر بگذار تا بتوانی آسان آمدن
بال و پر بگذار تا بتوانی آسان آمدن
بال و پر بگذار تا بتوانی آسان آمدن
بال و پر بگذار تا بتوانی آسان آمدن
بال و پر بگذار تا بتوانی آسان آمدن
شرط خاقانی است از کفر آشکارا دم زدن
شرط خاقانی است از کفر آشکارا دم زدن
شرط خاقانی است از کفر آشکارا دم زدن
شرط خاقانی است از کفر آشکارا دم زدن
شرط خاقانی است از کفر آشکارا دم زدن
شرط خاقانی است از کفر آشکارا دم زدن
شرط خاقانی است از کفر آشکارا دم زدن
پس نهان از خاکیان در خون ایمان آمدن
پس نهان از خاکیان در خون ایمان آمدن
پس نهان از خاکیان در خون ایمان آمدن
پس نهان از خاکیان در خون ایمان آمدن
پس نهان از خاکیان در خون ایمان آمدن
پس نهان از خاکیان در خون ایمان آمدن
پس نهان از خاکیان در خون ایمان آمدن